علیرضا کوچولوعلیرضا کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

شازده پسر

درس اول : سپاس

1393/3/27 19:01
نویسنده : مامان سمیه
802 بازدید
اشتراک گذاری

علیرضا جان ، سلام .

امروز 26 خرداد 93 ساعت 6:45بعدازظهر تو 7 ماه و 13روز داری و در خونه مامان جون هستیم .

این اولین تجربه وبلاگ نویسی منه و اعتراف میکنم اگرچه ناشیانه و کند مینویسم اما همین رو هم مدیون خاله زهرا هستم . من تا بحال مطالب زیادی واست نوشتم اما همه در دفتر ، اما این خاله زهرا (کامکار)بود که به شیوه های مختلف خواهش و تشویق از من خواست که واست وبلاگ بسازم و بالاخره وقتی موفق نشد خودش آستینهارو بالا زد ویه وبلاگ قشنگ واست ساخت...

گل پسرم، شاید مامانای دیگه دوس نداشته باشن بگن که مادری رو از بقیه مامانا یاد گرفتن و دوس دارن فخرفروشی کنن که همه اصول مامان بازی رو خودشون از اول بلد بودن و از جایی یاد نگرفتن ، خب چه اشکال داره

به نظر من این فخر فروشی نه تنها بد نیست بلکه میتونه زیبا هم باشه چون علامت علاقه مادر به فرزند دلبندشه و طبیعیه که هر مادری دوس داره تو قلب بچه ش بی رقیب باشه ...

در این بین من هم از این فخرفروشی مادرانه مستثنی نیستم اگرچه حس میکنم جنس این احساس در من کمی متفاوته...

آری من فخر میفروشم ، من اعتراف میکنم ، من خوشحالم که مادر شدم ...

آری من فخر میفروشم ، من اعتراف میکنم ، من خوشحالم که مادر شدم و در پیمودن راه دشوار ودراز مادری مادرانی هستند که مرا مدد میدهند و یاری میکنند و من از تجربه های زیبای مادرانه آنها توشه ها برمیدارم...

دلبند مادر، دوست دارم در این لحظات به من بپیوندی تا اولین نوشته هایمان را تقدیم به همه مادرانی کنیم که از اولین لحظات تولد تو به یاری من آمدند تا از این راه هم دین خود را به دوستان و یاوران خودم ادا کرده باشم و هم درس تشکر وسپاس به تو میوه دلم داده باشم چرا که من هوز یک معلمم...

 

 

ای خدای مهربان سپاس

ای خدایی که در آن لحظات سخت و نفس گیر تولد علیرضا به یاری من و علیرضا آمدی از تو متشکریم.

ای خدایی که همه مادرهای مهربان دنیا از حضرت حوا گرفته تا مامان جون را به یاری ما فرستادی ، من و علیرضا از تو متشکریم ...

ای اولین مادر ،ننه حوا !

ای بهترین مادر ، حضرت زهرا!

ای زنان پاکدامنی که همانطور که به یاری حضرت خدیجه رفتید به یاری مامان سمیه هم آمدید!

از شما متشکریم...

مامان جون که در پشت درهای اتاق زایمان ساعتها گریه و دعا کردی ، از تو متشکریم تو ...

خانم موسوی مامای مسوول بیمارستان شهید رجایی! خانم پرستارها و دانشجوهای تازه کار! متشکریم...

خانم دکتر وهابی پزشک زنان که مامان سمیه رو بخاطر زایمان موفقش تشویق کردی !  متشکریم...

آقای دکتر رضاپور پزشک اطفال که وقتی فهمیدی مامان سمیه هنوز درست بلد نیست پوشک علی کوچولو رو باز کنه خودت کمک کردی و تا امروز هم دایم به این مامان نگران روحیه و جرات میدی ، متشکریم

 

 

                                    الهی شک

خاله سعیده مرسی که درانجام خیلی از کارهای علیرضا مثل غذا وقطره دادن به مامان سمیه کمک میکنی

سمیراجون مرسیتیم که واسه علیرضا اسمای خوب پیدا میکنی وبا همه ی بددلی اما موقع تعویض پوشک علیرضا با ذوق میگی "بوی زندگی ی ی... میا ا اد..."

مامانایی که علیرضای مامان سمیه رو دوس دارید و مث مامانش آرزو میکنید درهرکار و حالی که باشه سرباز امام زمان بشه ،ممنون  ما هم دوستون داریم

مامانای وبلاگهای دنیا وعمه مشکات خانم! شما اولین بازدیدکننده های وبلاگ ما بودیدکه ورود ما رو به جمع وبلاگدارها رسمی کردید، از خوشامدگویی قشنگتون ممونیم...

و درآخر خاله زهراجون،مامان امیرحسین

یه عا ا ا لمه مسی ممون ... نایتونم بگم سن تا ممون !!! بعدا میگیم...

و حالا میخایم فضا رو مردونه کنیم... پس با هم بریم  پست بعدی...

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شازده پسر می باشد