علیرضا کوچولوعلیرضا کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

شازده پسر

لبخند پاییز

1393/3/12 19:59
نویسنده : مامان سمیه
310 بازدید
اشتراک گذاری

یکی بود یکی نبود 

زیر گنبد کبود 

یه مرغی بود جوجه ای داشت

جوجه رو خیلی دوست می داشت

همه گل ها بهار رو خیلی دوست دارن .غنچه هاشونو برای بهار میذارن. این قدر که به بهار غنچه میدن تابستون هم پر گل میشه. زمستون که از بهار خیلی دوره دیگه غنچه ای نداره اما نرگسای مهربونو و گل های یخ هوای زمستونو دارن و واسش غنچه میبرن. زمستون هم شاد میشه و میخنده. 

پاییز غمگین و زرد یه گوشه نشسته بود و غصه می خورد. دلش گرفته بود که هیچ گلی نداشت تا اینکه یه گل قشنگ و مهربون توی حیاط پاییز غنچه کرد. از اون روز پاییز شاده و میخنده آخه گل پاییز خیلی تکه.

اینم عکس علیرضای گل که اخمای پاییز رو برای همیشه باز کرد.

علیرضا و مامان سمیه

اینم خاله سمیرا که قراره واسه شازده پسر آتلیه راه بندازه

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان امیرحسین جان
12 خرداد 93 21:01
علیرضا جون ، خشگلکم ، این وب هدیه میلاد آقای مهربانی ها جناب ابا الفضل عباسه به شما شازده پسر. ایشالا در پناه آقا همیشه شاد و سلامت باشی و وبت پر شه از خاطرات قشنگ و دوست داشتنی.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شازده پسر می باشد